سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رسول خدا فرمود : «نزد خداوند، هیچ چیز دشمن تر از خانه ای که بر اثرطلاق ویران شود، نیست» . سپس امام صادق علیه السلام فرمود:«خداوند ـ عزّوجلّ ـ، به سبب دشمنی ای که با جدایی داشت، درباره طلاق تأکید ورزید و سخن را در آن باب، بارها بازگفت. [صفوان بن مهران ـ از امام صادق علیه السلام نقل می کند ـ]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :7
کل بازدید :91505
تعداد کل یاداشته ها : 35
103/9/4
3:50 ع

کجاست خواستارِ مکافات جنایت و دشمنی با پیامبران و فرزندان پیامبران؟ کجاست خواهان خون کشته‌ی کربلا؟

خدا یکی است. انسان مخلوق اوست. دنیا، محل عبور انسان در راه هدف خلقت اوست. راه‌نمای این راه، مرتبطان با خدایند. ناچار باید اولین انسان، خود، از مرتبطان باشد. این ارتباط، در طول تاریخ حیات بشر در دنیا نباید منقطع گردد. پیام همه‌ی مرتبطان، یکی است: حق را بدان، دل به حق ببند و به مقتضیات آن، پای‌بند باش! از ابتدای تاریخِ انسان، دشمنی وجود داشته است که نخواهد این پیام، استوار شود. او همواره برای عدم تحقق این پیام برنامه ریخته و تلاشی بی‌وقفه نموده. او بر این دشمنی، قسم خورده. و خدا از پیام‌آوران و راه‌بران، پیمان ستانده. پس ناچار، میان اینان و دشمنان حق، درگیری، مستمر است و توقّع حمله و دفاع و زد و خورد نیز ناگزیر. پس اقتضای هوشمندی هر یک از طرفین، آمادگی همیشگی برای نبرد در عرصه‌ی گونه‌گون است. و روشن شد که فعّالانِ عالَم، یا پیرو آیین خدایی‌اند یا مخالف آن. و آیین خدایی را اسلام می‌نامند به سبب تسلیم در برابر حق. سرداران اسلام، پیام‌آوران و اوصیای ایشان‌اند و تاریخ اسلام، با تاریخ انسان‌ها آغاز می‌شود. إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُم ... (آل عمران/ 19). در گذر تاریخ، جناب موسی، پسر عمران، از بزرگ‌ترین سرداران و مبلغّان اسلام بود ولی پس از او، آیین را تحریف نمودند و یهودیت‌ش نامیدند. یهودیت، دین نبوده و نیست بلکه انحرافی است که جبهه‌ی مخالف در اسلام پیروان حضرت موسی ایجاد نمود. جبهه‌ی باطل است در پوسته‌ای که شباهتی ریشه‌ای به اسلامِ بنی‌اسرائیلِ عهدِ کلیم‌الله داشت. مخالفان در پوسته‌ی یهودیت حیاتی تازه یافتند. اساساً باطل، هیچ‌گاه نمی‌تواند عریان و بدون تشبّه به حق، خودْنماید زیرا باطل، پوچی است. (بگذریم.) عیسی پسر مریم، یکی دیگر از سرداران اسلام بود که در میان بنی‌اسرائیل ظهور یافت. همان جبهه‌ی باطل، که نام یهودی بر خود می‌نهادند، این‌بار نیز اسلام را با نفوذ و تخریب جانشینی، منحرف نمودند. باز هم جبهه‌ی مخالف، با تلبّس به پوشش حق، نامی جدید آفرید: مسیحیت. خاتم‌الانبیاء (نه «پیامبر اسلام») آخرین و بزرگ‌ترین پیام‌آور بود. حکمت خالق، نباید اجازه می‌داد اسلام او - که کامل‌ترین نسخه‌ی اسلام و ابدی بود - به کلی منحرف گردد. ختم رسل، خود نیز از این امر آگاه بود و او بیش از همه‌ی پیام‌آوران رنج کشید. پس از او نیز همان روند تحریف، رخ نمود ولی این بار ودیعه‌ی غدیر که اکمال دین و اتمام نعمت را به آن بود، مانع از مسخ دین بود. انحراف، رخ داد ولی برای اکثریت، نه همه. إرتدّ الناسُ الّا ... . علی، پسر ابی‌طالب می‌دانست که هیچ‌گاه در جبهه‌ی نباید به گمان غفلت دشمن نشست. او آگاهانه ایستاد. او می‌دانست که بصیرت، محور فعّال بودن است. اگر ندانی، اگر خوب نفهمی، اگر نگاه تیز تو، عمق حادثه را نشکافد، اگر بی‌جا کسی یا چیزی را دوست بداری یا از آن، بیزار شوی ... بصیرت نخواهی داشت و در جای خود، آن‌چه را که باید نخواهی فهمید. او می‌دانست که پس از بصیرت، صبر و شجاعت لازم است. او می‌دانست که دشمن‌شناسی، به اندازه‌ی حق‌شناسی مهم است. او می‌دانست که باید فرماندهان را از عروسک‌ها بازشناخت. و او می‌دانست ... . حوادث تاریخ و بدعت‌های جریان انحراف را باید رصد نمود تا یقین کرد که آن‌چه پس از پیامبر، واقع شد، تنها نتیجه‌ی ضعف ایمان یا آگاهی یا دنیاطلبی عده‌ای مردم ظاهراً مسلمان نبود. عمق وقایع چیز دیگری است. بگذریم. گذشت. حسن و حسین. حسین نیز می‌دانست. آن‌چه در کربلا رخ داد نیز نه یک نبرد عادی، نه یک نبرد نابرابر ساده، نه یک فاجعه‌ی بی‌رحمانه‌ی تنها، نه یک ... واقعه‌ی عاشورا، عمیق‌ترین ضربه‌ی تاریخی جبهه‌ی مخالفان حق‌پرستی بر جبهه‌ی حق بود. باز هم إرتدّ الناسُ الّا ... ولی این بار ... علی بن الحسین را نیز کشتند ولی تیر به خطا رفت و چهارمین امام، زنده ماند. این‌بار نیز سرپرست بازماندگان، یک زن بود. هم‌چنان که در مدینه پس از سقیفه. و اگر امیر مؤمنان، پس از 25 سال تلاش، موفق به بازپس‌گیری حکومت شد، این‌بار سیدالساجدین، 35 سال و بلکه بیش‌تر و بلکه ... حتی هنوز هم ... ضربه بسیار سهم‌گین بود و ما هنوز منتظر آن خواستار حق‌ایم. اگر تلاشی می‌کنیم و حکومتی شکل می‌دهیم، در آن راستاست. مقدمه می‌سازیم برای نبرد نهایی که در آن، منجی برای همیشه حکومت را بگیرد و جبهه‌ی حق برای ابد، پیروز شود. چه خطاکار و کوته‌نظرند آنان که گمان می‌کنند، مختار ثقفی، منتقم واقعه‌ی کربلا بوده. نه توابین، بصیرت یاران سیدالشهداء را داشتند نه مختاریان و محمد بن حنفیه. سپاه یزید، به امید ضربه‌ی نهایی بر حسینیان تاخت. به همین سبب، از مستی ظفر، بی‌سابقه‌ترین جنایات را در آن سرزمین مرتکب شد. گرگان بیابان و پیکرهای چاک‌چاک و غارت اهل بیت و ... . و عیش ایشان، آن‌گاه تلخ شد که علی بن حسین را در میان زندگان دیدند. وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ ... پرسیدند: مگر خداوند علی بن حسین را نکشت؟! ... عمق حادثه را زینب می‌فهمید، آن‌گاه که رو به یزید فرمود: «شگفتا که حزب خدا و بزرگان دین، به دست حزب شیطان و آزاد شدگان1، کشته شوند ...» مگر نه آن‌که همین یزید، می‌سرود که «خاندان هاشم، با سلطنت بازی کرد و گرنه، نه خبری از آسمان آمد و نه وحیی نازل شد.»

هنوز هم جبهه‌بندی همان است. انتقام دشمنی با پیامبران و خون شهید کربلا، به تقاص کردن چند سرباز حقیر نیست. دشمن اصلی را باید شناخت. چرا ما از نقش یهود در قتل اباعبدالله غافلیم؟ چرا قاتلان سیدالشهداء را زنده نمی‌دانیم و به چشم نمی‌بینیم؟ اگر اشک بر مظلومیت اباعبدالله، کینه‌ی صهیونیسم بین‌الملل و بی‌بصیرتی و هوای نفس را در دل ما ننشاند و قوی نکند، از محرم بسیار کم بهره برده‌ایم بلکه فلسفه گریه را و گریاندن را و عزاداری را و اجر آن را و محل نزاع را و یزید را نشناخته‌ایم. محمد بن حنفیه، برادر امام بود و بر قتل امام نیز اندوهگین شد و گریست و در صدد انتقام برآمد و بسیاری از قاتلان ظاهری را نیز کشت ولی ... چه سود؟ در این‌جا نباید گفت «علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد» زیرا او و مختاریان حتی پس از واقعه نیز نفهمیدند حسین به دنبال چه بود و چرا باید با یزیدیان جنگید. آنان هرگز به عمق بینش امام، راه نیافتند.

أینَ الطالبُ بِذُحُولِ الأنبیاءِ و أبناءِ الأنبیاءِ، أینَ الطالبُ بِدَمِ المَقتولِ بِکَربلاء، أینَ ...؟ موعود آخرالزمان را باید با بصیرت خواست و الّا ...

نگذاریم که آن حادثه تکرار شود!

اللهم الجعل لنا فی قلوبنا نوراً و بصراً و فهماً و علماً!

1: مراد از آزاد شدگان (طلقاء)، کسانی هستند که پیامبر ایشان را در روز فتح مکه، بخشید و از قتل آنان گذشت. از آن‌جا که یزید، نواده‌ی ابی‌سفیان است، و از سویی در اسلام، طلقاء حق حاکمیت ندارند، حضرت زینب (سلام الله علیها) یزید را به یاد این نکته انداخت و غاصبانه بودن حاکمیت او و حقانیت اهل بیت را به رخ او کشید.

با استفاده از نرم افزار جامع الأحادیث از مؤسسه‌ی نور و «لهوف» سید بن طاووس با ترجمه‌ی علی‌رضا رجالی تهرانی


92/8/24::: 7:41 ع
نظر()